بیوگرافی و زندگینامه محسن چاوشی
وبسایت "فردای تازه" همان "تاروت رنگی" سابق می باشد.
بیوگرافی محسن چاوشی
محسن چاوشی حسینی به عنوان خواننده، ترانه سرا و آهنگساز اهل ایران در هشتمین روز از مرداد ماه سال ۱۳۵۸ به دنیا آمد. او در ابتدا با تهیه آلبوم نفرین فعالیت حرفهای و رسمی خود را در حوزه موسیقی شروع کرده و پس از آنکه به مدت پنج سال به شکل غیر مجاز و بدون کسب مجوز به فعالیت خود ادامه داده و در عین حال تعداد سه آلبوم موسیقی را منتشر نمود، سرانجام در سال ۱۳۸۷ موفق به اخذ مجوز از وزارت ارشاد گردیده و آلبوم برای یه شاخه نیلوفر را به بازار عرضه کرد.
این هنرمند تا به اکنون توانسته تعداد یازده آلبوم استودیویی را انتشار دهد. در عین حال محسن چاوشی با شرکت در سی و دومین دوره جشنواره بین المللی موسیقی فجر توانست جایزه باربد برترین آلبوم پاپ را در سال ۱۳۹۵ به خود اختصاص دهد.
منوی دسترسی سریع
خلاصه زندگینامه
نام: محسن
نام خانوادگی: چاوشی حسینی
تاریخ تولد: ۸ مرداد ۱۳۵۸ (۴۵ سال)
محل تولد: خرمشهر، خوزستان، ایران
لقب: آقای خاص
زمینه فعالیت: خواننده، آهنگساز، تنظیم کننده، ترانه سرا
سال های فعالیت: ۱۳۸۲ تا کنون
همسر: اسپاکو یوسفی (ا. ۱۳۸۸-۱۳۹۸)
فرزندان: زانکو چاوشی
پیشه: موسیقی
ژانر: پاپ، راک، الکترونیک، دنس پاپ، ترنس، دابستپ، فانک راک، کلاسیک
ساز(ها): پیانو، کیبورد، سینثسایزر
ناشر(ان): آوای باربد، ایرانگام، تصویر دنیای هنر، تصویر گستر پاسارگاد، پردیس رکوردز
وبگاه: http://mohsenchavoshi.org/
زندگینامه
زندگی شخصی و خانواده:
محسن چاوشی حسینی خواننده ایرانی در تاریخ هشتم مرداد ماه سال ۱۳۵۸ در خرمشهر متولد شد. او در زمینههای خوانندگی، آهنگسازی، سرودن ترانه و تنظیم کننده موسیقی سبکهای پاپ و راک فعالیت دارد. این هنرمند پنجمین فرزند خانواده بوده و دارای دو خواهر و سه برادر به نامهای مهرداد، فرهاد و هوشنگ میباشد.
ولی در میان خانواده فقط محسن چاوشی فعالیت جدی خود را در زمینه موسیقی آغاز کرد. او در جایی بیان نمود؛ تا پیش از اینکه یک دستگاه رایانه خریداری کند، به واسطه یک کیبورد و گیتار آهنگها و صداها را در یک ضبط صوت کوچک ضبط مینمود.
اصالت:
اصلیت محسن چاوشی و خانوادهاش از اهالی کرد میباشند. ولی از آنجا که پدر او از کارمندان شرکت نفت خرمشهر به شمار میرفت، لذا به همراه خانواده به این شهر نقل مکان کرده و محسن در خرمشهر به دنیا آمد. پس از آنکه در آغاز دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، خرمشهر به اشغال نیروهای بعثی درآمد، در شرایطی که محسن چاوشی در سن چهار سالگی بود، در کنار خانواده محل زندگی خود را به کرمانشاه و پس از آن مشهد انتقال دادند. بدین ترتیب او تا زمان رسیدن به ۱۴ سالگی در مشهد سکونت داشته و پس از آن راهی تهران شد.
شاگرد تنبل کلاس!
محسن چاوشی در سالهای تحصیل در مدرسه هیچ رغبت و اشتیاقی به درس خواندن نداشته و حتی در مقاطع ابتدایی و راهنمایی، نتوانست در دوازده درس پذیرفته شود. خاطرنشان میکنیم با توجه به موقعیت مالی نامساعد خانواده و قرار گرفتن در تنگنا و مضیقه، این هنرمند در همان سالهای نوجوانی به طور پنهانی و بدون اطلاع خانواده، کار کردن در خارج از منزل را آغاز کرد. این موضوع شامل به فروش رساندن سوغاتیهای شهر مشهد، فروختن سیگار و اشتغال به کار در کارگاه کلاهدوزی و غیره بوده است.
دوران سربازی و تغییر مسیر زندگی:
هنگامی که محسن چاوشی وران مقدس سربازی را پشت سر میگذاشت، رغبت و علاقه او به موسیقی جدیت بیشتری یافت. یادآور میشویم این هنرمند گرایش و تمایلی به درس خواندن نداشته و تحصیلات خود را تا کسب مدرک دیپلم در رشته حسابداری خاتمه داد. هرچند پس از آن برای یک ترم در رشته حسابداری در دانشگاه به تحصیل پرداخت. ولی در آزمون پایان ترم یکی از دروس، زمانی که موفق نشد به یک سوال پاسخ دهد، دستگاه ماشین حساب را به زمین انداخته و از کلاس خارج شد. پس از آن او دیگر به دانشگاه قدم نگذاشت.
پس از سپری شدن چند ماه از این ماجرا، او عازم خدمت مقدس سربازی شده و در آغاز به یگان تشریفات موزیک دژبان پیوست. این موضوع مقدمهای شد که محسن چاوشی بیش از گذشته در زمینه موسیقی فعالیت کند. او در ترکیب یگان تشریفات موزیک، ساز ساکسیفون آلتو را مینواخت. در ادامه او در دوران خدمت سربازی با اشخاصی آشنا شد که در زمینه موسیقی فعالیت داشتند. یکی از آنها بهزاد احمدوند نام داشت که یک استودیوی مختصر و جزئی را در خانه مهیا کرده بود. به این ترتیب محسن چاوشی در حوزه استودیوهای خانگی شروع به کار کرد.
فعالیتهای بشردوستانه:
طبق گزارش بهمن بابازاده از خبرنگار عرصه هنر که این اواخر با منتشر کردن یک توئیت خبر جذاب و منحصر به فردی را در خصوص محسن چاوشی بیان کرد: “مجموع کمک های مردمی که محسن چاوشی برای آزادی زندانیان محکوم به اعدام جمع آوری کرده از مرز ۲۰ میلیارد تومان گذشت.”
این هنرمند کشورمان در چند سال اخیر با سعی و کوشش بیوقفه، اقدامات گستردهای را در جهت برطرف کردن چالشها و مشکلات مردم در نقاط مختلف ایران داشته است. اقدامات وافر و زحمات زیادی که حتی در مدت زمان اندک با یاری و مساعدت طرفداران سرسختش، به دستاوردهای عظیمی منجر می شود. به این منظور خواننده ترانههای سریال شهرزاد، بیشترین استفاده را از صفحات شخصی خود در شبکههای اجتماعی و همچنین سیل عظیم طرفدارانش داشته است.
این هنرمند در عین حال بنا به یک اقدام بینظیر و بشردوستانه از هوادارانش تقاضا نمود در سالروز میلادش و به منظور هدیه به او، با مساعدت و همکاری یکدیگر باعث آزادی یک زندانی محکوم به اعدام شوند.
محسن چاوشی خواننده پاپ و محبوب کشورمان در طی سالهای دهه ۱۳۹۰ در کنار فعالیتهای حرفهای در زمینه موسیقی، کارهای خیرخواهانه زیادی انجام داده که از برجستهترین آنها آزادی زندانیان و محکومان به اعدام بوده است. به طوری که او توانست تا اواخر سال ۱۳۹۹ با گردآوری کمکهای مردمی و طرفدارانش، تعداد سیصد و هفتاد زندانی و اعدامی جراحی غیر عمد را از بند زندان بیرون آورده و همچنین به صد و ده مبتلا به بیماریهای صعب العلاج یاری و حمایت کند.
در این میان طبق اظهارات مدیرعامل ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند، در روز نهم مرداد ماه ۱۴۰۱ بیان نمود: در دو سال گذشته تعداد ۸۵۱ زندانی غیر بزهکار با یاری و مساعدت ستاد دیه کشور به موجب مبلغ اعطا شده به میزان هفت میلیارد و چهارصد و پنجاه میلیون تومان از سوی طرفداران و مخاطبین صفحه اجتماعی محسن چاوشی، موفق به رهایی از بند زندان شدند.
این خواننده کشورمان به مناسبت عید غدیر خم که همزمان با روز جمعه شانزدهم تیر ماه ۱۴۰۲ بوده است، اقدام به تأسیس تشکلی به نام جمعیت حیدر با هدف یاری و حمایت از ایتام و نیازمندان نمود.
در ادامه محسن چاوشی در سال ۱۴۰۳ توانست تعداد ششصد زندانی را از بند رها کند.
نام خانوادگی چاوشی:
در یکی از روزها محسن چاوشی پستی را در صفحه شخصی خود در شبکه اینستاگرام منتشر نمود که در آن درباره یک غلط املایی مربوط به نام خانوادگی اش توضیح داده و چنین نوشت:
آقاجان چاوشی با یک ” و ” لطفا !
در ادامه این خواننده سرشناس حوزه پاپ ایران، در حالی که تصویر صفحه اول شناسنامه خود را در این شبکه به اشتراک گذاشته بود، اظهار داشت در اغلب مواقع به طور نادرست نام خانوادگی او را با دو حرف “و” درج می کردند. در صورتی که کلمه چاوشی تنها دارای یک “و” است.
نکته های کوتاه و خصوصی:
این هنرمند محبوب و پرطرفدار پاپ، از علاقمندان به کتابهای موریس مترلینگ میباشد. همچنین او اکثر مواقع به خواندن اشعار مولوی و هجویات سعدی میپردازد. او سالهای نوجوانی خود را بیشتر با گوش کردن به آهنگهای شجریان سپری کرده و طبق اظهاراتش هنگامی که شجریان پرش نکرد، به سایر زمینههای موسیقی روی آورد.
او همواره ترانههای آهنگهایش تا خودش برمیگزیند. با ترانه سرا به گفتگو پرداخته و کاملاً برایش شرح میدهد چه چیزی را مد نظر دارد تا شاعر بتواند آن شعر را بگوید. در آغاز فعالیت در زمینه موسیقی، از نظر مالی شرایط چندان مساعدی نداشت. در دوران مختصری که در استودیوی رضا فوادیان آهنگسازی میکرد، از آنجا که حیاط آنجا با سایر همسایهها مشترک بود، لذا همسایه ها شکواییهای را بر علیه آنها تنظیم میکنند. از این رو شهرداری اقدام به تخریب استودیو مذکور مینماید. در مجموع محسن چاوشی دارای شخصیت محزون و پریشان است. او معتقد است کمبودها و عقدههای وجودش را در ترانههای عاشقانه ابراز میکند.
این هنرمند از شنیدن صدای خودش در آهنگها اجتناب کرده و چنانچه کسی در حضور او آهنگش را پخش نماید، بلافاصله مطرح میکند که پخش این موزیک را متوقف کند!
ازدواج
در سال ۱۳۸۸ محسن چاوشی با دختری به نام اسپاکو یوسفی ازدواج کرده و زندگی مشترکشان را آغاز کردند. همسر محسن چاوشی هل ایران و از اقوام بختیاری میباشد. ولی با کمال تاسف به تازگی اخباری مبنی بر جدایی او از همسرش منتشر شده است.
اسپاکو یوسفی همسر پیشین محسن چاوشی خواننده مطرح ایرانی، برای نخستین بار در فیلم تلویزیونی به نام سه سپید هنرنمایی کرد. زمانی که خبر متارکه محسن چاوشی از همسرش انتشار یافت، برخی از افراد مطرح کردند که عنوان این خبر نادرست بوده و لازم است درج کنند همسر سابق محسن چاوشی. چرا که گویا آنها در سال ۱۳۹۸ به زندگی مشترک خود پایان دادند.
بهمن بابازاده که به عنوان روزنامه نگار فعالیت دارد، توئیتی را در زمینه جدایی محسن چاوشی و همسرش به اشتراک گذاشت که در آن درج شده بود: تیتر این خبر اشتباه است. باید بنویسید «همسر سابق» محسن چاوشی هنرپیشه تلویزیون شد. بله «اسپاکو یوسفی» مدتهاست دیگر همسر محسن چاوشی نیست.
فرزند:
پس از گذشت چند سال از ازدواج محسن چاوشی و همسر سابقش اسپاکو یوسفی، در سال ۱۳۹۲ آنها صاحب فرزند پسری شدند که زانکو چاوشی نام دارد.
محسن چاوشی در شبکه های اجتماعی
اینستاگرام:
یوتویوب:
برنامه ی ایکس (x)(توییتر سابق):
زندگی هنری
آغاز فعالیت حرفه ای:
پس از آنکه محسن چاوشی مدرک دیپلم خود را در رشته حسابداری از مقطع متوسطه دریافت نمود، به خدمت مقدس سربازی رفته و پس از پایان رسیدن آن، در سال ۱۳۸۲ به طور حرفهای در حوزه موسیقی شروع به کار کرد. او ابتدا آلبوم نفرین را منتشر نمود. در ادامه او توانست در سال ۱۳۸۷ مجوز آلبوم جدید خود را به نام یه شاخه نیلوفر دریافت کرده و آن را منتشر نماید.
مشکلات ضبط آهنگ ها:
کار در یک استودیوی خانگی، شروع عالیت حرفهای محسن چاوشی و مواجه شدن با فراز و نشیبهای تازه بود که موفق شد در نهایت از آنها عبور کند. او در چنین استودیویی آهنگ کفتر چاهی را خوانندگی کرد. پس از چندی این هنرمند ترانههایی را از اشعار مریم حیدرزاده برگزیده و به واسطه آنها اقدام به تهیه یک آلبوم موسیقی نمود. برای نمونه او آهنگ نفرین را در سال ۱۳۸۲ منتشر نموده و با استقبال زیادی مواجه شد.
او در جایی اذعان داشته؛ او آهنگ ترانه نفرین را تنها با استفاده از یک میکروفون بسیار معمولی اتود زده است. در ابتدا چندان با جدیت در این زمینه فعالیت نداشته و خوانندگی از اهداف او نبود. ولی هیچگاه متوجه نشد آهنگ مذکور به چه شکل و چگونه افشا گردید.
هنگامی که محسن چاوشی جهت اخذ مجوز برای آلبوم نفرین عازم وزارت ارشاد گردید، با توجه به اینکه این آهنگ فاقد استانداردهای لازم بود، از دادن مجوز امتناع کردند. ولی در این دوران به یکباره و غیرعامدانه آلبوم مذکور در شبکههای اینترنتی لو رفته و منتشر گردید. این موضوع سبب گردید تا در یک مدت کوتاه، صدا و اثر او توسط مردم و مخاطبان شنیده شده و مورد توجه قرار بگیرد.
پس از آن، اولین آلبوم رسمی محسن چاوشی که مشتمل بر دوازده قطعه بوده و توانست مجوز دریافت کند، یک شاخه نیلوفر نام داشت که منتشر گردید. خاطرنشان میکنیم این هنرمند پیش از عرضه آلبوم فوق، در حدود شش آلبوم را به شکل غیر مجاز و زیرزمینی ارائه کرده بود.
نکته قالب جالب چنین است که در آلبوم یک شاخه نیلوفر، این هنرمند مسئولیت آهنگسازی تمام قطعات را عهدهدار بود. در ادامه آهنگ کجاست بگو از آلبوم مذکور، به عنوان برترین آهنگ پاپ در آن سال برگزیده شد.
لقب آقای خاص:
از آنجا که محسن چاوشی شهامت و جرئت زیادی در استفاده از سبکهای موسیقی مختلف و ترانههای متمایز داشته و در عین حال او در برابر وقایع موجود عکسالعملهایی را نمایان کرده است، لذا طرفدارانش او را با عنوان لقب آقای خاص میشناسند. قسمتی از معروفیت زیاد این هنرمند مربوط به آهنگسازی و خوانندگی در تیتراژ و متن فیلمهای سینمایی و سریالها بوده است. در این میان فیلم سینمایی سنتوری به سال ۱۳۸۵ اولین فیلمی به شمار میرفت که محسن چاوشی مسئولیت تهیه موسیقی متن و تیتراژ آن را عهدهدار گردید.
این اثر موفقیت زیادی به همراه داشته و او توانست به موجب این آهنگ جایزهای کسب کند. این جریان تاثیر بسزایی در فعالیتهای این هنرمند در زمینه موسیقی داشته است. پس از گذشت چند سال، محسن چاوشی برای مجموعه پربیننده و پرمخاطب شهرزاد در سال ۱۳۹۴ که برای سه فصل در شبکه نمایش خانگی تولید شد، در همه فصلها ترانههایی را تهیه کرد که آهنگهای او همگام با به نمایش درآمدن قسمتهای این سریال، انتشار یافت.
مشارکت در تهیه فیلم:
خاطرنشان میکنیم مشارکت محسن چاوشی خواننده پاپ اهل ایران با کارگردان مطرح سینما داریوش مهرجویی که در فیلم سینمایی و پرهیاهوی سنتوری صورت گرفت، اقدام موثر و مهمی بود تا از این طریق آثار و صدای او بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته و زمینه را برای پیشرفت این هنرمند مهیا کند. به عبارت دیگر همکاری در فیلم سینمایی سنتوری موجب شد تا محسن چاوشی شهرت و محبوبیت بیشتری را در میان مردم و مخاطبین حاصل نماید.
در حقیقت خواندن تیتراژ فیلم مذکور، نقطه شروع همکازی در عرصه سینما برای محسن چاوشی گردید. قابل توجه است که این هنرمند علاوه بر خوانندگی، آهنگسازی ترانههای فیلم سنتوری را خودش به انجام رساند.
لازم به ذکر است در سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی که از شبکه نمایش خانگی به روی آنتن رفته و محسن چاوشی ترانههای آن را تهیه نمود، تک آهنگ کجایی از جمله کارهایی بود که در این سریال به شدت مورد توجه قرار گرفته و با استقبال زیادی همراه گردید.
در ادامه او آهنگی را برای تیتراژ پایانی فیلم سینمایی لامپ ۱۰۰ اثری از سعید آقاخانی تهیه کرده و ارائه نمود.
نکته قابل توجه چنین است که این هنرمند در طول سالها فعالیتهای حرفهای، افزون بر دویست آهنگ را تهیه کرده است که در قالب هحده آلبوم و تعدادی تک آهنگ میباشند.
پروژه سنتوری ۲ و حاشیه هایش:
هنگامی که داریوش مهرجویی به عنوان کارگردان سعی داشت فیلم سنتوری ۲ را تولید کند، مجدد به محسن چاوشی پیشنهاد همکاری در این اثر را ارائه کرد. ولی با کمال تعجب، این خواننده از همکاری در پروژه مذکور اجتناب نمود. این امر موجب شد اختلافات و چالشهایی برای آنها ایجاد شود. به طوری که داریوش مهرجویی در شبکههای خبری با این جمله اظهار گله مندی کرد: خیلی از چاووشی رنجیدم، چون او را من آوردم و برایش مجوز گرفتم.
پس از آن اضافه کرد: حالا یک خواننده جدید را رو می کنم که روی چاوشی کم شود؛ یک موزیسین توانا.
خاطره از فیلم سنتوری:
محسن چاوشی در خصوص شیوه ضبط صدایش جهت قطعههای استفاده شده در فیلم سنتوری چنین شرح داده است:
راهی برایم باقی نمانده بود، مگر اینکه در منزل و در یکی از اتاقها ضبط این آهنگ را به انجام برسانم. به یاری و حمایت مادرم یک پتوی ضخیم را به واسطه میخ در برابر پنجره آویخته و در عین حال همه دیوارها را نیز با پتو پوشاندیم تا به نوعی عایق کرده و صدا منعکس نشود. همچنین پس از آنکه مادرم از اتاق خارج شد، از قسمت بیرونی پتویی را آویخت تا در اتاق پوشانده شود. در ادامه من نیز از همین سوی در، پتوی دیگری را آویختم تا سرانجام موقعیتی مهیا کرده که در آن قادر به گرفتن وکال شوم. در آخر من پتویی را نیز به روی سر خودم کشیده و در چنین فضایی تمامی وکالها را ضبط نمودم. هنگامی که پتو را کنار زدم، علی سنتوری متولد شد. جالب اینجاست که همین نسخه به مرحله نهایی رسیده و به روی فیلم قرار گرفت.
کنسرت:
از هنگامی که محسن چاوشی به طور رسمی و با جدیت فعالیت حرفهای خود را در زمینه موسیقی آغاز کرده و آلبوم نفرین را منتشر نمود، تاکنون مطالب متعددی در خصوص اجرای کنسرت از سوی او به گوش میرسد. حتی در این میان برخی از افراد نیز سعی داشتند، از این شرایط به نفع خود بهرهبرداری کنند.
هنگامی که این خواننده موفق به کسب مجوز شده و مهیا بود تا دومین آلبوم رسمی خود را به بازار عرضه کند، در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۸ به واسطه درج نامه به طرفدارانش بیان نمود؛ مشغول جمع آوری بند و نوشتن پارت بوده و پس از منتشر شدن آلبوم ژاکت کنسرتی را به اجرا میگذارد. پس از آنکه چند وقتی از این جریان سپری شده و در عین حال آلبومش نیز منتشر گردید، هیچ خبری از برگزاری کنسرت مطرح نشد. حتی در جایی نقل شده تا مدتی شهاب اکبری در حال گردآوری اعضای گروه برای محسن چاوشی بوده که ممکن است قبل از او شخص دیگری چنین کارهایی را عهدهدار بوده است.
بسیار بعید و دور از تصور است که خواننده سرشناس و پرطرفداری پس از گذشت ده سال از شهرت و شروع فعالیت، تاکنون کنسرتی را اجرا نکرده باشد. این امر موجب گردید برخی از افراد بیان کنند، چاوشی قدرت خواندن را در یک مراسم زنده ندارد. ولی او در جایی اظهار داشت، به مراتب بیشتر از هر کسی تبحر و قابلیت لازم در اجرای آهنگ زنده را برخوردار است. در یکی از روزهای اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ این خواننده در یک گفتگوی خبری در خصوص برپا نکردن کنسرت این گونه سخن گفت: در کشور ایران مراسم کنسرت شباهت زیادی به شادی دارد تا کنسرت موسیقی، حتی برف شادی ریخته و ناگهان از جعبه بیرون آمده و بر روی صحنه حاضر میشوند. همچنین خوانندگان رفتارهای عجیب و حیرت آوری را بر روی صحنه انجام میدهند. علاوه بر این صدابردار خوب، در اختیار نیست. از این رو در اغلب مراسمات کنسرت، نه هارمونی دیده میشود و نه صداهایی که مناسب است شنوندگان از سازها و صدابردازی به گوششان برسد. در این میان تنها یک کار باری به هر جهت ارائه میدهند که من اهلش نیستم!
در عین حال به ندرت رخ داده که این هنرمند با یک رسانه گفتگو کرده باشد. با این وجود اغلب آلبومهای او همواره حاشیههای متعددی را در پی داشته اند. برای نمونه در آلبوم ابراهیم و یا آلبوم بینام که ابتدا مقرر بود نام قمارباز را بر روی آن بگذارند، در زمره آلبومهای پرچالش و پرحاشیه این خواننده محسوب میشوند که جهت کسب مجوز ترانهها دچار مشکل شده و پس از پشت سر گذاشتن فراز و نشیبهای بسیار، سرانجام آلبومهای مذکور انتشار یافتند.
هرچند چنین حاشیههایی تنها در مورد آلبومهای موسیقی این خواننده پاپ شکل نگرفته است. بلکه برخی مواقع او جهت عرضه تک آهنگهای خود با موانع و مشکلات تازه و حیرت آوری مواجه شده است. برای مثال او به منظور منتشر کردن آهنگ الا دختر که بر مبنای یکی از آهنگهای فولکور تهیه شده و آهنگسازی و تنظیم آن، توسط خودش برای مجموعه همگناه در شبکه نمایش خانگی تهیه گردید، با مشکلات زیادی دست به گریبان بود. در قسمتی از آهنگ مذکور یک واژه به واسطه صدای بوق جایگزین گردید. این رخداد، در گذشته در آهنگ حلالم کن نیز صورت گرفت.
لغو کنسرت ها:
محسن چاوشی هنگامی که مهیای ارائه دومین آلبوم رسمی موسیقی خود در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۸ بوده و مجوز این اثر را دریافت کرد، بیان کرد؛ تصمیم دارد پس از منتشر شدن آلبوم ژاکت کنسرت خود را برگزار نماید. ولی این موضوع هیچگاه به مرحله عمل نرسید.
صدای کامپیوتری؟!
در حال حاضر که بسیاری از خوانندگان، قسمت اعظم درآمد خود را به واسطه برگزاری کنسرتها حاصل میکنند، امتناع محسن چاوشی از اجرای کنسرت، بسیار عجیب و غیر قابل درک بوده و برخی افراد به او اتهام زدهاند که آهنگهای خود را با استفاده از دستگاه میخواند. حتی عدهای بیان کردند که این خواننده قابلیت و امکان خواندن آهنگ به صورت زنده را نداشته و با بهرهگیری از ابزارآلات موسیقی جلوههای زیادی را به صدایش میبخشد.
اجرای زنده و جواب دندان شکن به منتقدانش:
در نهایت هنگامی که محسن چاوشی در صفحه شخصی خود در شبکههای اجتماعی ویدیویی از خود را در حال اجرای زنده آهنگ منتشر نمود، پاسخ محکمی را به برخی سایتهای خبری و کاربران شبکههای مجازی ارائه کرد که معتقد بودند صدای محسن چاوشی در آهنگها واقعی نیست. در حقیقت او با این اجرای زنده به تمامی این فرضیات پایان داد. به این ترتیب این هنرمند ثابت کرد که صدایش کامپیوتری نبوده و این مطالب واقعیت ندارند. تا به امروز محسن چاوشی دو آهنگ به اسامی زخم زبون و خاکستر را به حالت زنده خوانندگی و ضبط نموده است. در عین حال او در یکی از روزهای تیرماه سال ۱۳۹۵ بخشی از آهنگ متاسفم برات را به حالت زنده اجرا کرده و در شبکه اینستاگرام منتشر نمود.
ارتباط با حامد هاکان:
از جمله مطالبی که در خصوص محسن چاوشی در سایتها و شبکههای مجازی مشاهده میشود، ارتباط و رفاقت او با مرحوم حامد هاکان بوده است. پس از آنکه حامد هاکان آلبوم قاتل حرفهای را منتشر نمود، به واسطه یکی از دوستانش با محسن چاوشی دیدار کرده و در جایگاه خواننده مهمان در آلبوم خودکشی ممنوع از محسن چاوشی همکاری کرد. به طوری که او بخش معرفی آغازین آهنگ را در تعدادی از آهنگهای محسن چاوشی همچون خودکشی ممنوع، سه شنبهها و تهمت به انجام رساند.
سپس حامد هاکان در سال ۱۳۸۴ آلبوم خود را با نام قاتل حرفهای ۲ با مشارکت محسن چاوشی مهیا کرده و منتشر نمود. او با انتشار این آلبوم توانست در میان مردم به معروفیت برسد. خاطرنشان میکنیم قطعه پرطرفدار و مشهور نشکن دلمو کار مشترکی از محسن چاوشی و حامد هاکان بوده است. ولی حامد هاکان زمانی که در سن ۳۶ سالگی بود، به علت ایست قلبی دار فانی را وداع گفت. ولی در مراسم مشایعت پیکرش هیچ یک از همکاران و خوانندگانی که با او مشارکت داشتند همچون محسن چاوشی، یگانه و فرزین حاضر نشدند. در بازتاب خبر رحلت حامد هاکان، محسن چاوشی فقط تعدادی از ابیات غزلیات شهریار را در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت. برخی معتقدند، محسن چاوشی به دلیل کدورت و اختلافاتی که میان او و حامد هاکان بوده است، در مراسم تشییع پیکرش شرکت نکرد.
سخنان دکتر عباس موزون:
دکتر عباس موزون که به عنوان تهیه کننده و مجری چندین سال متوالی در برنامه زندگی پس از زندگی در شبکه چهارم سیما فعالیت داشته و این برنامه با استقبال زیادی از سوی مردم و مخاطبان مواجه شد، در خصوص محسن چاوشی مطالبی را مطرح کرده و بیان نمود:
محسن چاوشی در گذشته مرگ را تجربه کرده و این موضوع که از چند سال گذشته او در زمینه اشعار مذهبی فعالیت دارد، به واسطه این رخداد بوده است. به آقای چاوشی پیشنهاد شرکت در فصل سوم برنامه زندگی پس از زندگی را ارائه دادیم که به عنوان میهمان حضور یابند، ولی ایشان بر مبنای رسم و قانون همیشگیشان که تاکنون در برابر هیچ دوربینی مصاحبه و گفتگو نکرده است، دعوت ما را نپذیرفتند.
قضاوت از سوی امیرتتلو:
امیر تتلو به نام اصلی میرحسین مقصودلو، یکی از خوانندگان فعال در سبک خاص میباشد، در خصوص صدای محسن چاوشی اینگونه نقل کرد:
صدای او نتیجه افکتهای متعددی است که بر روی آن گذاشته شده و دستاوردهای او ماحصل مشارکت با برخی فیلمهای سینمایی همچون سنتوری میباشد.
هرچند محسن چاوشی به طور مستقیم پاسخی به امیر تتلو مطرح نکرد، ولی زمانی که به طور زنده آهنگی را اجرا کرد، در حقیقت پاسخ خود را به امیر تتلو و هوادارانش ارائه نمود. در ادامه امیر تتلو با به اشتراک گذاشتن پستی در شبکه اینستاگرام در خصوص صدای محسن چاوشی عکس العمل داشته و چنین درج کرد:
تبریک میگم به محسن چاوشی عزیز راستش من خودم فکر میکردم کلی افکت رو صداشون هست و صداشو الان دیگه بیشتر دوس دارم، زیبا و گرم و منحصر به فرد!!
ترانه شناسی
آلبومهای رسمی و غیر رسمی:
سال | نام آلبوم | ناشر(ها) | توضیحات |
---|---|---|---|
۱۳۸۳ | نفرین | آلبوم غیررسمی | |
۱۳۸۴ | خودکشی ممنوع | آلبوم غیررسمی | |
۱۳۸۴ | لنگه کفش | آلبوم غیررسمی | |
۱۳۸۵ | متأسفم | آوای باربد | آلبوم غیررسمی |
۱۳۸۶/۱۳۹۰ | سنتوری | Nima Records / ایرانگام | آلبوم غیررسمی در سال ۱۳۸۶ / چهارمین آلبوم رسمی |
۱۳۸۷ | یه شاخه نیلوفر | آوای باربد | اولین آلبوم رسمی |
۱۳۸۸ | سلام آقا | تصویر دنیای هنر | آلبوم گروهی |
۱۳۸۸ | ژاکت | ایرانگام | دومین آلبوم رسمی |
۱۳۸۹ | هشت | هنرنمای پارسیان و ایرانگام | آلبوم گروهی |
۱۳۸۹ | حریص | تصویر دنیای هنر | سومین آلبوم رسمی |
۱۳۹۰ | خاص | آوای فروهر | آلبوم گروهی |
۱۳۹۰ | پرچم سفید | تصویر گستر پاسارگاد | پنجمین آلبوم رسمی |
۱۳۹۰ | دلصدا | دفتر مطالعات هنری بشارت | آلبوم گروهی |
۱۳۹۱ | من خود آن سیزدهم | تصویر گستر پاسارگاد و آوای باربد | ششمین آلبوم رسمی |
۱۳۹۳ | من و ما | تصویر دنیای هنر | آلبوم گروهی |
۱۳۹۳ | منو از یاد ببر | آیتیونز استور | آلبوم غیررسمی |
۱۳۹۳ | پاروی بیقایق | تصویر گستر پاسارگاد | هفتمین آلبوم رسمی |
۱۳۹۵ | امیر بیگزند | تصویر گستر پاسارگاد | هشتمین آلبوم رسمی |
۱۳۹۷ | ابراهیم | Pardis Recordsسامانه ۷۸۰ | نهمین آلبوم رسمی |
۱۳۹۸ | بینام | ایرانگام | دهمین آلبوم رسمی |
— | واحدا | یازدهمین آلبوم رسمی |
تیتراژ برنامه ها و فیلم های سینمایی و تلویزیونی:
سال انتشار | نام قطعه(ها) | توضیحات |
---|---|---|
۱۴۰۲ | بی بدن | تیتراژ فیلم سینمایی بیبدن |
۱۴۰۲ | تلو | آهنگ سریال زخم کاری ۲: بازگشت، نمایش خانگی |
۱۴۰۲ | زخم کاری | آهنگ سریال زخم کاری ۲: بازگشت، نمایش خانگی |
۱۴۰۲ | من باید میرفتم | آهنگ سریال رهایم کن، نمایش خانگی |
۱۴۰۲ | رهایم کن | آهنگ سریال رهایم کن، نمایش خانگی |
۱۴۰۱ | یاد چشم تو میافتم | تیتراژ پایانی سریال شبکه نمایش خانگی عقرب عاشق |
۱۴۰۱ | پستچی | تیتراژ پایانی سریال شبکه نمایش خانگی عقرب عاشق |
۱۴۰۱ | قشنگ من | تیتراژ پایانی سریال شبکه نمایش خانگی آمستردام |
۱۴۰۰ | باب دلمی | تیتراژ پایانی سریال شبکه نمایش خانگی خسوف |
۱۴۰۰ | کجا بودی | تیتراژ ابتدایی سریال شبکه نمایش خانگی خسوف |
۱۳۹۹ | همگناه | موزیک ویدیوی سریال شبکه نمایش خانگی همگناه |
۱۳۹۸ | شبی که ماه کامل شد | موزیک ویدیوی فیلم سینمایی شبی که ماه کامل شد |
۱۳۹۸ | جورچین | تیتراژ سریال دلدار از شبکه دو سیما در ماه رمضان |
۱۳۹۷ | ناوک | ویژه برنامهٔ تحویل سال نو از شبکه پنج سیما |
۱۳۹۷ | حلالم کن | تیتراژ فیلم سینمایی ژن خوک |
۱۳۹۷ | چه شد… | تیتراژ سریال بانوی عمارت از شبکه سه سیما |
۱۳۹۶ | دلبر | موزیک ویدیو مصادره |
۱۳۹۷-۱۳۹۶ | شهرزاد (فصل ۳) | خواننده و آهنگساز ترانههای سریال شهرزاد (فصل ۳) |
۱۳۹۶ | مریضحالی | تیتراژ سریال سایهبان از شبکه دو سیمادریافت جایزه بهترین دستاورد ویژه هنری از پنجمین دورهٔ جشنواره جام جم |
۱۳۹۶ | شهرزاد (فصل ۲) | خواننده و آهنگساز ترانههای سریال شهرزاد (فصل ۲) اثر حسن فتحی |
۱۳۹۴ | شهرزاد (فصل ۱) | خواننده و آهنگساز ترانههای سریال شهرزاد اثر حسن فتحی |
۱۳۹۴ | مادر | برنامه مهربانو از شبکه سه سیما در ایام نوروز |
۱۳۹۳ | بید بیمجنون | تیتراژ فیلم سینمایی لامپ ۱۰۰ |
۱۳۹۱ | زندگی | برنامهٔ زندگی و تحصیلات عالی از شبکه سه سیما |
۱۳۹۱ | واسه آبروی مردمت بجنگ | برنامهٔ پشت صحنه از شبکه سه سیما |
۱۳۹۰ | لباس نو | ویژه برنامهٔ تحویل سال نو از شبکه دو سیما |
۱۳۸۶ | سنتوری | خواننده و آهنگساز ترانههای فیلم سنتوری |
جوایز و افتخارات
محسن چاوشی با شرکت در هفتمین دوره جشنواره جهانی کرا فیلم که در شهر کراچی پاکستان برگزار شد، توانست جایزه برترین موسیقی متن فیلم را به طور مشترک در کنار اردوان کامکار به جهت فیلم سنتوری به ارمغان بیاورد.
همچنین در جشنواره حافظ، او موفق به کسب جایزه برترین موسیقی متن فیلم برای فیلم سنتوری گردید.
در اولین دوره جشنواره موسیقی ما، در قسمت مردمی، جوایزی تحت عنوان برترین آهنگسازی پاپ، برترین آلبوم پاپ به نام من خود آن سیزدهم، برترین ترانه پاپ به جهت آهنگ غلط کردم غلط، برترین کاور آلبوم به جهت کاور آلبوم من خود آن سیزدهم و برترین تیتراژ به جهت آهنگ واسه آبروی مردمت به جنگ با مشارکت فرزاد فرزین، به محسن چاوشی اختصاص یافت.
کسب جایزه تندیس برترین آهنگ پاپ خارج از آلبوم موسیقی به جهت آهنگ چشمه طوسی در بخش کارشناسی در سومین جشنواره سالانه موسیقی ما به سال ۱۳۹۳
در مراسم پایانی سی و دومین دوره جشنواره بینالمللی موسیقی فجر، جایزه باربد برترین آلبوم موسیقی پاپ به آلبوم امیر بیگزند با اجرای محسن چاوشی اعطا گردید.
کسب جایزه برترین آلبوم پاپ به جهت آلبوم امیر بیگزند در جشنواره موسیقی ما
تقدیر و سپاس در چهاردهمین دوره همایش مولانا
کسب جایزه برترین دستاورد ویژه هنری به جهت آهنگ مریض حالی در پنجمین دوره جشنواره جام جم
کاندید کسب جایزه برترین ترانه تیتراژ در جشن نوزدهمین دوره دنیای تصویر به جهت سریال تلویزیونی بانوی عمارت
اعطای جایزه تندیس حافظ افتخاری به محسن چاوشی به تقدیر جهت تولید آثار برجسته و درخشنده در سال گذشته و در عین حال فعالیتهای تاثیرگذار اجتماعی در حوزه آزادسازی زندانیان جرایم غیر عمد به سال ۱۴۰۲
کسب جایزه تندیس حافظ برترین موسیقی تیتراژ به جهت فیلم سینمایی بی بدن
حاشیههای زندگی محسن چاوشی
شکست عشقی:
طی سالهای دهه هشتاد مطالبی در خصوص شکست و نافرجامی عشقی محسن چاوشی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد. در مقابل او با منتشر کردن این متن، پاسخی به این شایعات بیان نمود: خیلی ها می گفتند چاوشی زخم خورده از عشق بوده یا حتما کسی بلای عاطفی سرش آورده است که اینطور غمگین و پرسوز می خواند! اصلا صحت ندارد. معشوقه ای وجود نداشت و من اگر می خواندم، اتفاقاً درباره فقدان این معشوقه بود.
تمجید سپاه پاسداران:
در عین حال که این خواننده به ندرت در دورهمی و مراسمات اجتماعی حاضر شده تا این هنگام هیچ کنسرتی را اجرا نکرده است، ولی همچنان در دورانی که فعالیت خود را در زمینه موسیقی به طور رسمی آغاز کرده، حاشیههای متعددی برایش ایجاد شده است. همچنین او در چالشهای عمومی و اجتماعی که برای مردم ایجاد شده است، نوک پیکان اتهامات را به سوی مسئولین و مدیران نشانه رفته و به همین دلیل بارها شایعه ممنوع الفعالیت شدن او به گوش رسیده است. با همه این مناطق مشارکتهای گستردهای که محسن چاوشی با سازمانها و نهادهای دولتی و حاکمیتی داشته است، موجب شد برخی از حسودان و تنگ نظران به او انگ حکومتی بزنند. علاوه بر اینها سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دلیل اقدامات فراگیر و خیرخواهانه این هنرمند، از او سپاس و تمجید کرد.
همکاری با ابراهیم حاتمیکیا:
در ابتدا مقرر بود محسن چاوشی خوانندگی تیتراژ فیلم چ به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا را عهدهدار شود. ولی به علت مطالبی که حاتمیکیا در گفتگوی خبری فیلم چ منتشر کرده و گفته بود: «فیلم بسته شده بود و پس از آن، آقای چاوشی فیلم را دیدند. ایشان خیلی با چ ارتباط برقرار کرد و آن را دوست داشت و در نهایت هم قرار شد یک کار آزاد در اینباره انجام دهد نه برای تیتراژ» این خواننده در صفحه شخصی خود در شبکه اینستاگرام چنین درج کرد: «به دلیل طرح ادعاهایی سراسر وارونه و کذب دربارهٔ نحوه همکاری بنده با پروژه چ در نشست مطبوعاتی این فیلم در جشنواره، بهتر است کماکان سنتوری اولین و آخرین تجربه سینماییام باشد.»
پخش آهنگها در تلویزیون:
از آنجا که در نظرسنجی به عمل آمده در برنامه هفت ترانه از شبکه شما ریمیکس آهنگهای قطار و عروس از این خواننده پخش شده و در عین حال در تیتراژ برنامه ساعت ۲۵ در شبکه پنجم سیما آهنگ قطار به روی آنتن میرفت، در نهایت محسن چاوشی اعلامیهای را منتشر کرده و در آن نوشت: برای پخش هیچیک از قطعات آلبومهایم از من اجازه گرفته نشده است.
شرکت در کنسرت سایر خوانندگان:
این هنرمند در دوران فعالیت حرفهای تاکنون، برای اولین بار در مجامع اجتماعی و میان مردم در کنسرت مهدی یراحی به سال ۱۳۹۲ به عنوان میهمان حاضر شد. به طوری که یک کلیپ ویدیویی از او منتشر شده و هیاهویی به دنبال داشت. هر چند تا قبل از آن برخی از افراد بیان کردند، محسن چاوشی تاکنون چند مرتبه به حالت مخفیانه در کنسرت سایر خوانندگان حضور یافته است.
عدم همکاری در سنتوری ۲:
هنگامی که داریوش مهرجویی کارگردان فیلم سینمایی سنتوری، برای دومین مرتبه از محسن چاوشی دعوت کرد تا در پروژه سنتوری مرد پاییزی همکاری کند، این خواننده به طور تلویحی و محترمانه از این همکاری امتناع کرد. برای این منظور او با مطرح کردن مبلغ زیادی جهت دستمزد، عدم تمایل خود را جهت حضور در فیلم سنتوری ۲ به مهرجویی اعلام کرد که بازتاب تندی از این کارگردان در پی داشت. نکته جالب چنین است که در ادامه بهرام رادان هنرپیشه نقش اصلی فیلم، اردوان کامکار به عنوان نوازنده ساز سنتور و همچنین یاس خواننده مشهور هیپ هاپ پیشنهاد همکاری مهرجویی را در این اثر نپذیرفتند.
اتهام بازسازی صدا:
طی دومین فصل برنامه استیج که به روی آنتن میرفت، شهرام آذر محسن چاوشی را متهم کرد که به هنگام خوانندگی صدایش را در دستگاه بازسازی کرده و صدای شنیده شده تنها مربوط به او نیست. پس از طرح این موضوع، خواننده محبوب ایران با به اشتراک گذاشتن پستی در شبکه اینستاگرام چنین نوشت: من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است. در عین حال او در یک کامنت، به طرفدارانش بیان نمود که از اهانت به شهرام آذر اجتناب کنند. پس از آن محسن چاوشی دو ویدیو از اجرای آواز به صورت زنده توسط خودش را انتشار داد.
شایعه ممنوع الفعالیت:
در هشتم خرداد ماه سال ۱۳۹۷ اخباری مبنی بر ممنوع الفعالیت شدن این خواننده به علت منتشر شدن آهنگ خوزستان به واسطه سرودههای حسین صفا به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر در شبکههای مختلف مجازی مشاهده شد. ولی محسن چاوشی این خبر را انکار کرده و آشکارا نمود، این موضوع شایعهای بیش نیست.
انتقاد به ترانه:
به دنبال منتشر شدن دو آهنگ این هنرمند و شرح الف که توسط محسن چاوشی خوانندگی، آهنگسازی و ترانه سرایی شد، روزنامه نگار و مجری تلویزیون ایران به نام محمدرضا یزدان پرست انتقاداتی را به این خواننده در جایگاه ترانه سرا مطرح نمود. هرچند در این میان تعداد دیگری از منتقدان نسبت به این نظرات پاسخ داده و مطالبی را بیان کردند.
لیست کاندیداهای تولید محتوا:
از آنجا که در سال ۱۳۹۹ بدون مقدمه نام محسن چاوشی در لیست نامزدهای رویداد سراسری تولید محتوای دیجیتال بسیج مشاهده شد، این خواننده به شدت در برابر این موضوع واکنش نشان داده و با منتشر کردن یک بیانیه شدید، این اقدام را به منزله سوء استفاده و مطالبه تلقی کرده و به مفهوم یک کوشش بیثمر و یک شوخی مضحک دانسته و بیان نمود: شک دارم به ترانهای که زندانی و زندانبان با هم آن را زمزمه میکنند.
مصاحبه
با وجودی که محسن چاوشی دارای اصلیت کرد تبار است، ولی در شهر خرمشهر متولد شد. به علت سکونت در این شهر و تصرف خرمشهر توسط نیروهای متجاوز بعثی، زندگی آنها دچار جنگ زدگی شده و به شهر مشهد نقل مکان کردند. ولی زمانی که به سن بیست سالگی رسید، به همراه خانواده به تهران مهاجرت نمود.
جریان زندگی به همین اندازه طول و دراز است، به قدی که خودش اعتراف میکند: «خسته ام، واقعا خسته ام.»
داستان موسیقی از کجا شروع شد؟
واقعا خاطرم نیست آغاز این جریان از کجا بود. تنها آگاهم برخی کمبودها و عقدهها در وجودم انباشته شده بود که سعی داشتم به واسطه موسیقی آنها را بروز دهم. زمانی که در مقطع راهنمایی مشغول به تحصیل شدم، به معنای حقیقی شیفته و دیوانه موسیقی شده و تمام اوقات خود را صرف شنیدن آهنگها و قطعات موسیقی میکردم.
حتی هیچ اطلاعی از نام و نشان خوانندهها و نوازندگان گروه موسیقی آنها نداشتم. چرا که آن دوران به واسطه نوار کاست موسیقی عرضه شده و با رغبت و اشتیاق زیاد آنها را میشنیدیم. ولی چندان توجهی به اسامی خوانندگان و … نداشتیم.
اوقات زیادی شده دیگران از من نام خواننده قطعه ای را سوال کردهاند که من در جواب گفتهام نمیشناسم. سپس آهنگ و ترانه مذکور را پخش کرده و من تمام متن آن را از بر بودهام. علت آن چنین است که همه تمرکز من تنها به گوش کردن موسیقی قرار گرفته و نام و نشان آنها چندان برایم اهمیت ندارد.
ولی اگر به دنبال اسم آنها بودم نیز کسی در کنارم نبود که نام خواننده را جویا شوم. در آن دوران ماهواره ویدیو و چنین وسایلی در اختیار نبود که موجب شناخت بیشتر ما شود.
چه موسیقی هایی گوش می دادید؟
اغلب تمایل به شنیدن آهنگهای غربی داشتم. هیچ آهنگی با جزئیاتش وجود نداشت. پس از چندی که سیدی به بازار وارد شد دیگر من پیگیر این جریان نبوده و تمام هم و غم من چنین بود که خودم اقدام به ساختن موسیقی کنم. من دارای دو تا خواهرزاده بودم که یکی از آنها دختر بود. فرزند خواهرم دارای یک کیبورد کوچک با کلاویه هایی کوچک بود.
در عین حال خواهرم این کیبورد را در اختیار من میگذاشت تا بتوانم به واسطه آن فعالیت کنم. در ابتدا به واسطه همان کیبورد کوچک به طور ابتدایی ساز میزدم. زمانی که در سن چهارده سالگی بودم، توانستم اورتور آهنگ پروانهها را بر روی همان کیبورد کوچک بسازم.
سالهای بعد تنها متن و ترانه به این اورتور افزوده شده و برخی آکوردها نیز بر روی آن قرار گرفت. ولی ساختار و ترکیب اصلی آهنگ، همانی بود که من در سن چهارده سالگی تهیه کردم.
خاطرم نیست چطور توانستم آن را بسازم. آن هنگام دستگاه ضبط صدا نداشته و ناچار بودم تنها ملودی آن را در ذهن و خاطر خود حفظ کرده و نگه دارم. حتی یادم هست در آن الها جهت یافتن یک کابل MIDI مجبور شدم تمام شهر را زیر و رو کنم.
ولی حتی یک نفر از ماهیت کابل MIDI خبر نداشت. حتی با تمسخر به من پاسخ داده و میگفتند: برو بابا. سعی داشتم به طریقی کیبورد مذکور را به دستگاه دیگری متصل کنم تا از این طریق صدای آن را ضبط نمایم. در نهایت با استفاده از یک ضبط صوت یک کاسته کوهفرد موفق به انجام این کار شدم. در همین اندازه. همچنان کاست آن را نگه داشتهام. آهنگ بدون کلام بوده و به این شیوه آهنگسازی میکردند.
پس نوازندگی را این مدلی شروع کردید؟
بله. به واسطه همان کیبورد کودکانه و به شیوه کاملاً ابتدایی و خودآموز. به قدری با کیبورد کلنجار میرفتم تا موفق شوم آن سبک و ملودی که در فکرم شکل گرفته را بر کلاویه ها انجام داده و آنها را ضبط نمایم. ماحصل این فعالیتها، چیزهایی است که به گوشتان میرسد.
دوره دبیرستان هم همین قدر عشق موزیک بودید؟
در سالهای تحصیل در مقطع متوسطه نیز تنها مشغول گوش کردن به آهنگ بودم، در حقیقت به این طریق به خودم آرامش داده و از ناراحتیهای درونیم کاسته میشد. زمانی که در سال اول دبیرستان مشغول به تحصیل بودم، علائمی را برای کیبورد گذاشته و آنها را از بر کردم که به این ترتیب نتها در خاطرم بماند.
در یکی از روزها در کلاس جبر، مشغول تمرین علامتها بر روی نیمکت بودم که دبیر جبر بالا سرم حاضر شد. در نهایت پس از یک جمله مختصر و با پس گردنی من را از کلاس بیرون انداخت. هرچند پس از آن من دیگر در کلاس حاضر نشدم.
صبحها همزمان با ساعات مدرسه با دوچرخه از منزل بیرون آمده و به پرسهزنی در خیابانها پرداخته و آهنگ گوش میکردم. هنگام ظهر نیز به خانه برمیگشتم، به این عنوان که از مدرسه بازگشتهام.
طفلک پدر و مادرم تصور میکردند پسرشان از صبح تا هنگام ظهر در دبیرستان در حال تحصیل است. دستگاه Walkman کوچکی در اختیارم بود که به قیمت هزار تومان آن را خریداری کرده و ابزاری جهت گوش کردن موسیقی برایم بود.
طی ساعتهایی که به بهانه رفتن به مدرسه در خیابانها بودم، در حقیقت مشغول دوچرخه سواری به شنیدن آهنگ پرداخته و به مدرسه نمیرفتم. تمام اطرافیانم تصور میکردند همه نه ماه تحصیلی در مدرسه بودهام. دروغ خیلی مهم و بزرگی را به خانوادهام گفته بودم. به این ترتیب در پایان سال تحصیلی که اولین سال دبیرستانم بود، با معدل شش در همان خرداد ماه مردود شدم.
خانواده پیگیر وضع درس و مدرسه نبودند؟
پدر و مادرم به قدری زحمتکش بوده و در کش و قوس مشکلات و شرایط سخت خود درگیر بودند که مجالی برایشان نبود، بتوانند بیش از آن به روی من متمرکز شوند. واقعا حق با آنها بوده و ما چنین انتظاری نداشتیم.
سرانجام کارنامه خردادم را که با یک مهر قرمز کلمه مردودی خرداد در آن درج شده بود را به من تحویل داده و طبق روال لازم بود من این کارنامه را به پدر و مادرم ارائه میدادم.
زمانی که به منزل برگشتم، به واسطه یک تیغ تلاش کردم با ظرافت مهر مردود را از روی کارنامه پاک کرده و با استفاده از سیب زمینی مهری را با عبارت قبولی تهیه کرده و بر روی کارنامه زدم. با این شیوه دست کم موفق شدم سه ماه تعطیلات تابستان را با آرامش سپری کرده و به خوشگذرانی مشغول شوم.
حتی در روزهای پایانی شهریور ماه نیز در کنار دوستانم برای تفریح و گردش راهی نیشابور شدم. در این مدت خانوادهام هیچ بویی از مردود شدن من نبردند. زمانی که در روز سی و یکم شهریور ماه پدرم کارنامه را در دست گرفته و به مدرسه مراجعه کرد تا من را در سال دوم دبیرستان ثبت نام کند، تمام رشتههایم پنبه شده و وضعیتم آشکار گردید.
زمانی که از شهر نیشابور بازگشته و در حال قدم گذاشتن به داخل خانه بودم، احساس کردم که جو و شرایط منزل بسیار سنگین است. لذا به داخل خانه نرفته و به دوچرخه فضایی و تک ترمزم سوار شدم. از شدت واهمه و هراسی که در من ایجاد شده بود، مصمم شدم که از خانه بگریزم.
در مجموع با دوچرخه دوست داشتنی ام ساعتهای زیادی را در شهر رکاب زدم. زمانی که هوا تاریک شد به ترمینال رفتم. ولی در آنجا ماشینی نبود که به واسطه آن فرار کنم.
همان شب آب و هوای مشهد تا حدودی سردتر شده و من تنها یک تی شرت آستین کوتاه به تن داشتم. با خودم تصمیم گرفتم به شهر کرمانشاه رفته و سپس از آنجا جهت کار به جای دیگری بروم.
خیلی به دوچرخه هم علاقه داشتم. سرانجام در ترمینال پس از کلی اشک و گریه از دوچرخه جدا شده و آن را در وسط ترمینال رها کردم، به طوری که کسی آن را به سرقت برده و برای خودش استفاده کند. چرا که فکر میکردم، قطعاً خواهم رفت.
پول داشتید؟
در حدود هفتصد یا هشتصد تومان در جیبم بود. سرانجام ناچار شدم شب را در مسجد ترمینال بگذرانم که صبح رهسپار شوم. زمانی که آفتاب طلوع کرد از تلفن عمومی با دوستم غلامحسین رئیسی که در ساختمان ما یعنی بلوک شانزده اتاق هفده سکونت داشتند، تماس گرفتم. به او گفتم که من در حال رفتن از این شهر هستم.
درخواست نمودم مقداری از پولهایش را به صورت قرض در اختیارم بگذارد. او در جواب گفت: حتما! بیا اینجا کمی بهت پول بدهم بعد برو. مبادا دست خالی بروی. به این ترتیب من به سادگی به منزل آنها رفتم. ابتدا به محلی رفتم که دوچرخه را گذاشته بودم.
با حیرت متوجه شدم، دوچرخه در جایش باقی مانده و کسی آن را به سرقت نبرده است. واقعا دوچرخه هنوز وبال و بدبختی من شده بود.
سپس به منزل غلامحسین رفته و زمانی که در آنجا وارد شدم، بلافاصله پدرم و برادرم فرهاد رسیده و گرفتار شدم. پی بردم تمام این جریان دسیسه بوده و آنها با یکدیگر هماهنگ بودند که از این طریق من را بازگردانند. سرانجام من را به منزل برده و کسی هم سخنی به من نگفت. حتی کتک نخوردم.
تمام ترس و واهمه من نتیجه ذهنیات و توهمات خودم بود. برادر دیگرم مهرداد بر روی کشتی مشغول به کار بوده و در آن زمان در ایران نبود. همه اعضای خانواده پند و اندرزم کردند. خلاصه ما مجدد در کلاس اول دبیرستان نشسته و برای بار دوم در خرداد ماه مردود شدم! به مدرسه نمیرفتم. با وجودی که پدر و مادرم همچنان پیگیری میکردند که آیا به کلاس درس میروم یخیر، لاکن باز هم من از حضور در مدرسه فرار میکردم. در پی دومین مردودی از مدرسه بیرون آمده و درس را رها کردم.
خانواده هم حریف نشدند…
کاری از دستشان ساخته نبود. چرا که نمیدانستند به چه طریقی من را سر راه بیاورند. در آن دوران من واقعاً در افکار و دنیای دیگری سیر میکردم. نه نوجوان ر و آشوبگری بودن و نه گوشهگیر و تنها، فقط افکار و وجودم در جای دیگری بوده و در عین حال پرر و مادر و خانوادهام بسیار تمایل داشتند که درسم را ادامه داده و برای نمونه مهندس شوم و …. رفتارهای من برایشان قابل درک نبوده و کاملاً حق با آنها در مجموع شخصیت شاد و پر نشاطی نداشتم.
به معنای واقعی خانوادهام مانده بودند که با من چه رفتاری داشته باشند. خودم نیز همینطور بودم. پرسشهای زیادی در ذهنم شکل گرفته و کسی پاسخگوی آنها نبود. برای مثال میپرسیدم به چه علت در اینجا متولد شدم، چرا از سوی دیگران تحقیر میشوم و … از هر نظری که شما تصور کنید خوار و خفیف شدم …
تحقیر؟ چرا تحقیر؟
بله. در آن دوران مرسوم بود، در یک خانواده لباس یا وسایلی که مورد استفادهشان نبوده و یا لازم نداشتند، به سایر خانوادهها میبخشیدند. در این حالت به چه علت من باید لباس دیگران را به تن میکردم؟ من همواره در اضطراب و نگرانی بودم که احیاناً یکی از همکلاسیهایم با من روبرو شده و بیان کند؛ لباسی که به تن کردهای متعلق به من بوده است.
لذا فکر کردن به همین موضوعات به ظاهر جزئی، روح و روان من را در هم میریخت. حالا در ذهن من کلی مشکلات و مسئلههای کوچک و بزرگ جولان میداد. من تاکنون این سخنان را بر زبان نیاوردهام و هم اکنون نیز هیچ ترسی از گفتنشان ندارم.
جنگ زدگی است دیگر… ریشه آدم را یک طور دیگری می سازد.
در جایی بیان کردهاند، هنگامی که کودک متولد میشود تا سن دو سالگی همه ابعاد شخصیت او شکیل میشود. لذا منش، شخصیت، رفتار، عملکرد و حالات هر یک از انسانها از آغاز متولد شدنشان پایهریزی میشود. برای مثال فرزندم زانکو بادبادک را در برابر صورت من گرفته و به یکباره آن را میترکاند تا از خنده ریسه میرود، ولی من از این موضوع به شدت ترسیده و حتی دو متر میپرم.
چرا که از همان سالهای نوزادی شنیدن هر صدای بلند برای من، به منزله صدای بمباران و حمله بود. به قدری که صدای گلوله، شلیک، بمب، نارنجک و خمپاره در افکار و ذهن من ماندگار شده است. مادرم تعریف میکند هنگامی که صدای هواپیما به گوش میرسید، تو شروع به فریاد زدن میکردی.
خلاصه به موضوعاتی برگردیم که در خصوص شرایط سخت اقتصادی بیان کردم و در ادامه بگویم ممکن است به تنهایی فقر و تنگدستی رنج و آزار کمتری را برای فرد داشته باشد، ولی در عین حال دیدگاه اطرافیان و مردم جامعه زمانی که شما را در جایگاه یک فقیر و تهیدست نگاه میکنند، باعث میشود که شما از حضور در هر جمع و گروهی گریزان شوید.
منطقهای که ما در آنجا سکونت داشتیم نیز به همین شکل بوده است.
ممکن است آنها نیز آگاه نبوده و به قدری اطلاعات نداشتند که طرز رفتار با افراد جنگ زده را بدانند. برخی از دوستان و همشهریان ما که پس از تصرف خرمشهر به عنوان جنگ زده به تهران رفتند، در سید خندان سکونت کردند. در آنجا نیز بنا و ساختمانی را تنها به افراد جنگ زده اختصاص داده بودند.
ولی همانطور که خودشان نقل میکردند، موقعیت آنها تا حدودی مناسبتر بود. مسائل دیگری هم بود که به شدت ما را آزار میداد. برای نمونه ما قادر نبودیم لباس نو خریداری کنیم، یا حتی اگر چنین موضوعی صورت میگرفت، تنها یک لباس بسیار معمولی و پیش پا افتاده میخریدیم.
گفتید پدرتان کارمند شرکت نفت بود؟
بله. پس از آنکه از خرمشهر مهاجرت کردیم دیگر به کار مشغول نشد. شما آگاهید مهاجران در آن دوران چه شرایطی داشتند. سکونت در شهر تازه، وجود افراد تازه و … قبلاً اشاره کردم به قدری این موقعیت ناگوار، دردناک و به یکباره بود که بسیاری از پدران خانواده از این شرایط اسفبار دچار غصه میشدند که سکته کرده و جانشان را از دست میدادند.
در آن دوران خرمشهر یکی از شهرهای مطلوب و خوب ایران به شمار میرفت. حتی پیش از شروع جنگ تحمیلی افراد بسیاری از آمریکا و اروپا برای تفریح و گشت و گذار به این شهر میآمدند. لذا شرایطی که برای این شهر به وقوع پیوست، بسیار دردناک و زجرآور بود.
این شهر بزرگ به تلی از خاک و خاکستر شباهت یافته بود. آنجا محلی جهت جنگ و رزم تن به تن با نیروهای متجاوز شده بود. دیگر چیزی از آن باقی نمانده و همه چیز تبدیل به خاک شده بود. با کمال تأسف پس از این همه سال، همچنان خرمشهر به شرایط مطلوبی نرسیده است.
در مشهد دوست صمیمی هم داشتید؟
تنها مزیتی که جنگ زدگی داشته و زندگی در شهرک شهید بهشتی که ما در آنجا بودیم در پی داشت، چنین بود که تمامی ساکنان آنها همه در یک موقعیت و سطح زندگی قرار داشتند. سایر خانوادهها چندان شرایط بهتر و یا بدتر از ما نداشتند.
همانند دوران آموزشی سربازی که هیچکس دارای درجه نبوده و همه همانند هم میباشند. همه از یک غذا استفاده کرده و رفتار مطلوب و پرمحبتی با یکدیگر دارند. این موضوع دلیلی است که بیان میکنند، دوران آموزشی برترین دوره سربازی میباشد.
در آن سالها ما نیز با یکدیگر ارتباط بسیار خوبی داشتیم لذا در زمره جمعیتی بودیم که کس دیگری برایمان باقی نمانده بود و همگی ما از یک موقعیت به آنجا آمده و در آنجا سکونت داشتیم.
نکته جالب برای افرادی که شناخت چندانی با این موقعیت ندارند، چنین است که برای نمونه درب هیچ کدام از این منازل بسته نبود. از این رو به راحتی همسایهها به منزل یکدیگر رفت و آمد کرده و حتی کسی برای ورود به منزل کس دیگر در نمیزد.
چرا که همه زندگی و خانه آنها با یکدیگر بود. چیزی وجود نداشت که از یکدیگر پنهان کنند. حتی خیلی از اوقات وعدههای غذایی را نیز در کنار یکدیگر صرف کرده و اوقات خود را در کنار هم میگذراندیم. به این ترتیب ما در کنار هم بزرگ شدیم. دست کم افراد جنگ زده لطمه و زیانی را به یکدیگر میرساندند.
از دوستانتان بگویید.
برای نمونه همسایه همجوار ما سید علی موسوی نام داشت که در سالهای بعد یکی از فوتبالیستهای سرشناس شد. علی از اهالی خرمشهر بود. من و علی به مدت بیست سال با یکدیگر همسایه بوده و به همراه هم به بازی فوتبال میپرداختیم.
حتی در یک مدرسه تحصیل کرده و همه جنبههای خوش زندگی ما این موضوعات بود. از سایر دوستانم که در شهرک شهید بهشتی بودند، علی مونس فر بود که از شهر دزفول به آنجا آمده بودند. همچنین غلامحسین رئیسی از شهر آبادان آمده بود. رسولیها هم مانند ما از مهاجران خرمشهر بودند.
آنجا می گفتی کرد هستم یا خوزستانی؟
در آنجا تمامی ما خوزستانی محسوب میشدیم. تفاوت چندانی نداشت که اصلیت ما از کجا باشد، آنچه اهمیت داشت، چنین بود که همه ما جنگ زده بودیم. ولی بیشتر افرادی که در این شهرک سکونت داشتند، از اهالی خرمشهر و آبادان بودند. در میان ما حتی افراد جنگ زده از مناطق کردستان عراق نیز دیده میشد.
برای نمونه حسین تمیمی یکی از بچههایی بود که مربوط به مناطق کردنشین جنگ زده کشور عراق بوده است. صدام آنها را از خانه و زندگیشان بیرون رانده بود و آنها نیز در نهایت به آنجا رسیده بودند. تمامی آنها اشخاص بسیار خوب و دوست داشتنی بودند.
همه شادمانی و خوشحالی ما در این بود که بعد از ظهرها به گرد یکدیگر جمع شده و به بازی پرداخته و یا شروع به خنده و گفتگو کنیم. امورات زندگی ما در شهرک شهید بهشتی اینطور سپری شده و من با این شرایط رشد کرده و بزرگ شدم.
درس به کجا رسید؟
به طور کلی آن را کنار گذاشتم. حقیقتاً از پس آن بر نمیآمدم. شروع به خواندن دروس مختلف همچون هندسه یا جبر میکردم که در نهایت چه شود؟ در آن زمان تنها سه رشته تحصیلی دبیرستانها تدریس میشد که شامل رشته های علوم انسانی، تجربی و ریاضی فیزیک بود.
مسیر دیگری نیز برایم دیده نمیشد. بعد از چند وقت متوجه شدم کاری از دستم ساخته نبوده و بسیار از این موضوع افسرده و ناراحت شدم.
کار هم می کردید؟
بله. در ایام تابستان مشغول به کار میشدم. خاطرم هست در میدان هفدهم شهریور پاساژی بود که پاساژ قائم نام داشت. من در پاساژ مسعود کارهای مختلفی انجام میدادم.
چه کاری؟
برای مثال ادویه هفت رنگ که رنگهای ویژهای داشته و از سوغات مشهد بود را در یک شیشه ریخته و رج به رج آنها را بر روی هم میریختم که به شکل ادویه هفت رنگ به طور جداگانه مشخص بود. کاملاً خاطرم هست هفتهای پنجاه تومن از فروش آنها به دست میآوردم.
یعنی پنجاه تا تک تومانی. به این ترتیب در انتهای ماه دویست یا سیصد تومان درآمد داشتم. پس از آنکه درس و مشق را بوسیده و کنار گذاشتم، کارم را در یک کارگاه کلاهدوزی آغاز کردم. در اینجا موضوعی را برایتان نقل میکنم که حتی اعضای خانوادهام از آن اطلاع ندارند.
در آن دوران من حتی در زمینه فروختن سیگار نیز فعالیت کردم. در محلههایی همچون وکیل آباد پارک ملت و … می رفتم که آشنایی وجود نداشت تا مرا بشناسد و سیگارها را میفروختم. هرچند برخی از افراد نیز پس از دیدن من وی خود را برمیگرداندند که گویا من را ندیدهاند.
ولی نیکبختانه هیچگاه اعضای خانوادهام از این موضوع مطلع نشدند که در یک دوران پسرشان به سیگار فروشی مشغول بود. در مجموع در چنین کارهایی مشغول به کار شدم.